شهرادشهراد، تا این لحظه: 10 سال و 9 ماه و 4 روز سن داره
شادی مادر شهراد جونشادی مادر شهراد جون، تا این لحظه: 37 سال و 11 ماه و 6 روز سن داره
وحید پدر شهراد جونوحید پدر شهراد جون، تا این لحظه: 43 سال و 7 ماه و 13 روز سن داره
پیوند عاشقانه ماپیوند عاشقانه ما، تا این لحظه: 15 سال و 5 ماه و 7 روز سن داره
شازدهشازده، تا این لحظه: 2 سال و 10 ماه و 1 روز سن داره
نی نی کوچکنی نی کوچک، تا این لحظه: 2 سال و 21 روز سن داره

شهراد بهترین هدیه آسمانی

ما یک خانواده هستیم

باز از تو می نوسم ای بهانه شیرین زندگیییییییی

پسر قشنگم هیچ حسی قشنگتر از این نیست که میام و برای شما می نویسم روز به روز شیرین تر می شییییییی شیطون و کنجکاوی.خیلی هم اجتماعی و مهربونی فدات شم.کارهای خیلی بانمکی می کنی عاشق ایفون و تلفن و موبایل و باند تلویزیون و ....هستی.انقدر که با این وسایل سر و کار داری با اسباب بازی نه از اسباب بازی هات کامیونت و خونه سازیت و دوست داری.یه قلاب ماهیگیری با ماهی های رنگی که داشت برای شما خریدیم که در 1چشم به هم زدن قلاب رو داغونش کردی خلاصه که الان دیگه همه اعضای بدنت رو می شناسی و هر وسیله ای رو هم که بگیم برو بیار اقا شهراد می ری میاری پسرم منظورت رو کامل می رسونی.البته بیشتر با اشاره  اونم خیلی با مزه  .به جوجه می گی جیجه دد&nb...
30 دی 1393

یلدای 93

ما امسال شب یلدا شمال بودیم. خونه دریایییییییییی یکشنبه 4 صبح راه افتادیم.شما 6تو ماشین بیدار شدی.صندلیت رو هم جمع کرده بودیم.و همش تو بغلمون بودی.یعنی بغل مانلی.کلی شیطونی کردی تا خوابت برد.تو جاده کلی برف دیدیم و حسابی کییییییییییییییییییییییف کردیم ساعت 8ونیم رسیدیم.وسیله هارو بردیم داخل و بخاری ها رو روشن کردیم.با اینکه 4ماهی می شد نرفته بودیم.ولی همه چی خوب بود و زود گرم شد.خلاصه بگم و بریم سراغ عکس ها.....راستی  شهراد جونی رو بردیم اتلیه کلی عکس جدید گرفت.شب یلدا و کریسمس و.....هر وقت حاضر شد حتما می ذارمشون شب یلدای امسال دوست داشتم کیک هندوانه ای بگیرم اما تو شمال حتما باید از قبل سفارش می دادیم که ما هم متاسفانه نمی دونستیم و گ...
8 دی 1393

عکس های اتلیه 15 ماهگی عشق اسمانیه مااااااااا

شهراد خان سیبیلوووووووووو عاشقتم قربون چشای نازت عزیز کوچولوی مامی خوشگل پسر جون منییییییییی پسم نفسک من عزیز دلمییییییییییییی پسر عزیزم تعداد عکسات زیاده.من چند تا ازشون رو گذاشتم.عکسای 3نفره هم داشتیم که نشد بذارم.دوست دارم مرد کوچولوی من. ...
19 آذر 1393

جمعه پاییزی

پسر خوبم   عزیز کوچولوی دلم  سلااااااااااااااااااااااااااااااااااااام.امروز 1روزه پاییزییه قشنگ بود.رفتیم پارک نزدی ک خونمون.شما کلی بازی کردی و راه رفتی. اخه عاشق راه رفتنییییییییییی.تاب سوار شدی.الاکلنگ هم واسه بار اول سوار شدی . خیلی بهمون خوش گذشت.ناهارم بیرون خوردیم.ش ما هم اقاااااااااا نوبتی غذا خوردیم خلاصه اومدیم خونه و شما 2ساعتی خوابیدی .ما هم استراحت کردیم.غروب دوباره رفتیم بیرون.مامی 2تا شلوار خرید.واسه شما هم 1بادی شیک خریدیم.هوا سرد بود.عمو محمد رو هم دیدیم.یادم رفت اصل بیرون اومدنمون این بود که شما عکس واسه پاسپورتت بگیری به سلامتی عشقم.فردا هم پدرت می ره دنبال کار پاسپورت شما اقا شهراد گ...
15 آذر 1393

برای نفسم می نویسم که...

سلام پسر کوچولوی نازم.خیلی عاشقتم یکی یدونه دلمممممممممممم.جونم برات بگه از شیرین کاری هات عسلم.چند شب پیش خونه عمه رضوانت بودیم که خیلی دوست داره پسری.حسابییییییییی شیطنت کردی  ومن هم همش دنبال شما بودم دیگه این روزها نفس کم میاریم.ماشالله ماشالله  10نفر باید دنبال شازده باشن.قربون د د گفتنت برم.همش می خوای تو خیابون لای دست و پای مردم راه بری وقتی میسر نمی شه .وایییییییییی گریه می کنی همچنان با بنیتا دوستی و کلی باهاش بازی می کنی .البته هر از گاهی منجر به گریه و مو کشیدن هم می شه.راستی پسری  صاحب خونه هم شدیم خدا رو شکر.دیگه حسابی با بنیتا همسایه شدیم چند روز دیگه باید  اسباب کشی کنیم به طبقه5.مامی کلی کار ...
8 آذر 1393