برای نفسم می نویسم که...
سلام پسر کوچولوی نازم.خیلی عاشقتم یکی یدونه دلمممممممممممم.جونم برات بگه از شیرین کاری هات عسلم.چند شب پیش خونه عمه رضوانت بودیم که خیلی دوست داره پسری.حسابییییییییی شیطنت کردی ومن هم همش دنبال شما بودمدیگه این روزها نفس کم میاریم.ماشالله ماشالله 10نفر باید دنبال شازده باشن.قربون د د گفتنت برم.همش می خوای تو خیابون لای دست و پای مردم راه بریوقتی میسر نمی شه .وایییییییییی گریه می کنیهمچنان با بنیتا دوستی و کلی باهاش بازی می کنی .البته هر از گاهی منجر به گریه و مو کشیدن هم می شه.راستی پسری صاحب خونه هم شدیم خدا رو شکر.دیگه حسابی با بنیتا همسایه شدیمچند روز دیگه باید اسباب کشی کنیم به طبقه5.مامی کلی کار داره.تازه امتحان میان ترم هم فردا و هم شنبه دیگه دارم.واییییییییییییییییییییالانم به جای درس خوندن دارم می نویسم واسه عشقم.چند شب پیش رفتیم خونه جدیدمون که بابای بنیتا اندازه پنجره ها رو بگیره تا برامون 2جداره کنه.شما وروجکا هم بازی می کردین که اومدی بری سمت بنیتا که بغلش کنی .خوردید بهم و بنیتا افتاد و شما سرت خورد به دیوار.الهی بمیرررررررررررررررررررررررررررررررم.کلی گریه کردی و پیشونیت یکم قرمز شداین روزا نمی شه اصلا ازت غافل شم.با نمک منخیلی دوست دارم.فردا کلاس دارم از الان دلم واست تنگ شده جوجه مننننننننننننن.می بوسمت عزیز دلم.