شهرادشهراد، تا این لحظه: 10 سال و 7 ماه و 19 روز سن داره
شادی مادر شهراد جونشادی مادر شهراد جون، تا این لحظه: 37 سال و 9 ماه و 21 روز سن داره
وحید پدر شهراد جونوحید پدر شهراد جون، تا این لحظه: 43 سال و 5 ماه و 28 روز سن داره
پیوند عاشقانه ماپیوند عاشقانه ما، تا این لحظه: 15 سال و 3 ماه و 22 روز سن داره
شازدهشازده، تا این لحظه: 2 سال و 8 ماه و 16 روز سن داره
نی نی کوچکنی نی کوچک، تا این لحظه: 1 سال و 11 ماه و 5 روز سن داره

شهراد بهترین هدیه آسمانی

ما یک خانواده هستیم


به وبلاگ شهراد جون خوش آمدید

نوروز1394مبارک

نوروز 94با وجود شما عشق خوبم  خیلیییییییییییییییییییی برام قشنگ بود.3سال کنار مایی .البته 9ماهش تو شکم مامی بودی پسر خوبم.امسال تا3فروردین خونه بودیم و عید دیدنی رفتیم.از3تا8رفتیم نهاوند خونه مادر بزرگ عزیزم.از 9تا15هم رفتیم 3تایی مال.تو نهاوند خیلی به ما خوش گذشت.از مادر پورانم دل نمی کندم که برگردم.ولی باید می رفتیم شمال و به خونه دریاییمون سر می زدیم.تو نهاوند که بودیم 2تا سفر کوچولوی 1روزه هم رفتیم که عکساش رو می ذارم حتما گل من.کرمانشاه و خرم اباد پسرم.خیلی خیلی خوش گذشت.خرم اباد  که ر فتیم مادر پوران  خوب و نازم رو هم بردیم با الی جونت رو لباسای عیدت عشقای مننننننننننننننن بغل عمو سعید 1فروردین عیدی عموسع...
26 ارديبهشت 1394

چهارشنبه سوری

امسال با خاله بیتا و بنیتا جون و عمو محسن رفتیم باغ اقا جون.راستش تصمیم نداشتیم بریم.اما به پیشنهاد پدر جونت رفتیم و یک سری وسیله هم برای اتش بازی از نوع بی خطر خریداری کردیم. خوب شد که بیرون و در اماکن عمومی و خطرناک نبودیم خدا روشکر.به شما و بنیتا جون هم خیلی خوش گذشت .طوری که شما بیهوش شدی موقع رفتن پسر خوبم. شام هم رفتیم خونه مادر خوبم و شما هم که بد خواب شده بودی وایییییییییییییییییییییییییییییییییییییی.بریم سراغ عکس هامون ...
22 ارديبهشت 1394

حال و هوای نوروز 1394

امسال برام با سال های دیگه خیلی فرق می کرد پسر خوبم.از یک ط رف ذوق و شوقی که همیشه تو دلم هست واسه سال جدید و از یک طرف هم حضور گرم و پر برکت شما تو دلم موج میزد و از طرفی غم سنگینی که تو دلم اشوب به پا می کرد اره غم بیماری سخت مادر بزرگی که هم کسم هست از درون من و می خوره.همه لحظه ها رو با شادی مشغول خرید مایحتاج نوروزی بودیم .اما من ... .بگذریم پسر خوبم.زندگی همینه  .وقتی بزرگ می شیم مشکلات هم بزرگ می شن.دل کندن ها سخت تر می شه و ریشه وابستگی هامون به عزیزان بیشتر. کلی لباس و 2جفت کفش برات خریدیم عشقم.شما هم خیلی شیرین و با مزه تر شدی جوجه من.عکس چند تاش رو نگرفتم.تو اتلیه تنته ولی گل پسرم.4روز به اغاز سال نو شما رو باز...
21 ارديبهشت 1394

15 اسفند 93تولد اقا جون شهراد و عمو سعید

15 اسفند ماه تولد اقا جون و عمو سعید شهراد جون بود.که ما هم کیک و کادو گرفتیم و شام رفتیم خونه اقا جون اینا و تبریک گفتیم و کلی خوش گذشت.حال قلب اقا جونت هم خدا رو شکر کمی بهتر شده.ان شالله سلامت باشه .خیلی مهربون و انسان شریفی هستن پسرم و شما رو هم خیلییییییییییییییییییییییییییییییی دوست دارن کلی بهت خوش گذشت و لذت بردی پسر خوبم. ...
21 ارديبهشت 1394

ماجرای واکسن 18 ماهگی گل پسرم

واکسن 18 ماهگی شما رو به علت سرما خورگی با 10روزتاخیر زدیم تو مرکزبهداشت نفسم.باید 22بهمن زده می شد که نشد گلممممممممممممم.بر خلاف چیزی که تصور می کردم و شنیده بودم خدا رو شکر نشد امیدم.شما خیلی پسر گلی هستی داداشی موقع تزریق کمی گریه کردی بمیرم الهی ولی زودی یادت رفت.رفتیم خونه داشت خوابت می برد ولی باز با اون پایی که درد می کرد ول کن بازی نبودی.خودت تعجب کرده بودی و  همش پات رو نشون می دادی.منم فطره استامینوفن می دادم و پماد دیکلوفناک مالیدم روی جای واکسن ...البته روش چسب انگشتی زده بود.از همه جالب تر اینکه 3نفره شبش رفتیم رستوران سنتی و  موسیقی زنده و کلی صفاااااااااااااااااااا شما هم اقای اقاااااااااااااااااا.غذا هم خوب خوردی...
27 اسفند 1393

15اسفند تولد اقاجون و عمو سعید

15 اسفند ماه تولد اقا جون و عمو سعیدت بود تو سال 93 از طرف شما کیک و کادو گرفتیم و خونه اقا جونت رفتیم.خیلی شب خوبی بود پسر خوب و عزیزم.عکس های اون شب رو هم میام می ذارم به زودی.ووووووووووووووووووای یاد عکسای جشن دندونی و تولد افتادم ...
27 اسفند 1393

اریشگاه رفتن شهراد جونم

پسر گلم برای دومین بار به ارایشگاه کودک رفتی.اینبار تو کرج و یه جای جدید به اسم البرز.خیلی عالی بود.هم مهربون بودن وهم خوش برخورد و صبور.شما گریه هم کردی عشقم.از صدای ماشین اصلاح ترسیده بودی گلم. جوجه منننننننننن.عاشقتم.البته اونجا همه عاشقت شدن.2هفته بعد اصلاحت اونجا دوباره رفتیم تا دور موهات رو خالی کنه.ماه شدی خیلی بهت میاد   دسته گل من.همه امید و ارزوهای من ...
27 اسفند 1393