حال و هوای نوروز 1394
امسال برام با سال های دیگه خیلی فرق می کرد پسر خوبم.از یک طرف ذوق و شوقی که همیشه تو دلم هست واسه سال جدید و از یک طرف هم حضور گرم و پر برکت شما تو دلم موج میزد و از طرفی غم سنگینی که تو دلم اشوب به پا می کرداره غم بیماری سخت مادر بزرگی که هم کسم هست از درون من و می خوره.همه لحظه ها رو با شادی مشغول خرید مایحتاج نوروزی بودیم .اما من ... .بگذریم پسر خوبم.زندگی همینه .وقتی بزرگ می شیم مشکلات هم بزرگ می شن.دل کندن ها سخت تر می شه و ریشه وابستگی هامون به عزیزان بیشتر.کلی لباس و 2جفت کفش برات خریدیم عشقم.شما هم خیلی شیرین و با مزه تر شدی جوجه من.عکس چند تاش رو نگرفتم.تو اتلیه تنته ولی گل پسرم.4روز به اغاز سال نو شما رو باز به ارایشگاه البرز بردیم و کلی ماه شدی با موهای مدل جدیدت.یادم رفت بگم هفته اخر سال 93 مجبور شدم شما رو با خودم ببرم دانشگاه.مادرم به خاطر شرایط مادر بزرگ مجبوره کنارش باشه و من هم موندم و شما.پدرت ظهر ما رو برد دانشگاه تا من با اساتیدم صحبت کنم و غیبتم رو موجه کنم.در دانشگاه
مشغول انتخاب لباس
ابنباتی که فروشنده به شما داد
دالییییییییییی
بر پااااااااا