شهرادشهراد، تا این لحظه: 10 سال و 8 ماه و 19 روز سن داره
شادی مادر شهراد جونشادی مادر شهراد جون، تا این لحظه: 37 سال و 10 ماه و 21 روز سن داره
وحید پدر شهراد جونوحید پدر شهراد جون، تا این لحظه: 43 سال و 6 ماه و 28 روز سن داره
پیوند عاشقانه ماپیوند عاشقانه ما، تا این لحظه: 15 سال و 4 ماه و 22 روز سن داره
شازدهشازده، تا این لحظه: 2 سال و 9 ماه و 16 روز سن داره
نی نی کوچکنی نی کوچک، تا این لحظه: 2 سال و 5 روز سن داره

شهراد بهترین هدیه آسمانی

ما یک خانواده هستیم

اریشگاه رفتن شهراد جونم

پسر گلم برای دومین بار به ارایشگاه کودک رفتی.اینبار تو کرج و یه جای جدید به اسم البرز.خیلی عالی بود.هم مهربون بودن وهم خوش برخورد و صبور.شما گریه هم کردی عشقم.از صدای ماشین اصلاح ترسیده بودی گلم. جوجه منننننننننن.عاشقتم.البته اونجا همه عاشقت شدن.2هفته بعد اصلاحت اونجا دوباره رفتیم تا دور موهات رو خالی کنه.ماه شدی خیلی بهت میاد   دسته گل من.همه امید و ارزوهای من ...
27 اسفند 1393

ولنتاین مبارررررررررررررک

پسر کوچولوی ناز نازیییییییییییییییییییییییی     عشق من    دوست دارم امسال دومین ولنتاینی هست  که در جشن دو نفره ما حضور داری خود عشقیییییییییییییی خود عشق پسرم.من و پدرت عاشقانه دوست داریم. اون کیف خوشگلی که تو عکس می بینی هدیه ناقابل من و پدرت به شماست مبارکت باشه امیدممممممممممم                                      وحید خوبم   همسر مهربونم بابت هدیه و عروسک ازت ممنونم.خیلی دوست دارم.عشق جاودانه من.ممنون که خوشح...
28 بهمن 1393

سفر به دیار مادری

پسر خوبم   همه وجودم با 3روز تاخیر 18 ماهگیت مبارک گل من.چند روزی رفتیم نهاوند خونه مادر بزرگ عزیزم.خیلی بهشون زحمت دادیم و خیلی هم خوش گذشت.خاله پری عزیزم با اون سن و سالشون حسابی به زحمت افتادن خیلی دوسشون دارم.مادر بزرگ عزیزم همراهمون به کرج اومد چون باید دکتر ببینتشون.اون توده ای که تو شکمش هست بزرگتر شده.من خیلی براش ناراحتم.خبلییییییییییییییییییییییی..... وقتی من بچه بودم مادر پوران عزیزم برام عین یک دوست مهربون می موند.خیلی خاطره های خوب ازش دارم.و خیلی با دست های مهربون و خالیش   اما دل پر مهر و بزرگش  برای ما زحمت کشیده و عشق خرجمون کرده پسرم نمی دونم مادر بزرگه من تو ذهنت و یادت می مونه یانه؟؟؟؟ولی&n...
25 بهمن 1393

نمایشگاه محصولات کودک 7بهمن

اخرین روز نمایشگاه بود که موفق شدیم بریم.بنیتا جونی و مامان باباش هم همراه ما بودن.هوام سردددددددددددددددددد.شما هم داخل کالسکه نمی موندی.چون می دیدی بنیتا تو کالسکه نیست نمایشگاه خیلی شلوغ بود.چند تا اسباب بازی خریدیم.روی هم رفته محصولاتش بد نبود اقایون به علت ازدحام و شیطنت دو وروجک رفتن بیرون نمایشگاه.و ما هم که نگران شما بودیم که یه وقت سرما نخورید خدا نکرده  عجله عجله یه چیزایی خریدیم و رفتیمممممممممممم ...
20 بهمن 1393

یه روزه خیلی خوب با دوستای خوب

دوهفته پیش تصمیم گرفتیم با دوست خوبم بیتا جون و همسرش و بنیتا جونی بریم شهر بازی.خیلی وقت بود که می خواستیم بریم 6 تایی بیرون اما اصلا وقت نمی شد خلاصه بگم که یه روزه واقعا عالی بود .خیلی به همه ما خوش گذشت. شهراد جون من که عاشق شهربازی هستش.راستی اینم بگم تو بازینو همش اینور و اونور می رفتی قربونت برم .یدفعه دیدم تو بغل یکی از خانم هایی هستی که اونجا مسئو ل دستگاه ها  هستن خانممه همش قربون صدقت می رفت.بهم گفت این پسرتون دلم رو برد.منم گفتم عشقه منه دیگهههههههههه خانمه مهربون هم رفت و شما رو با خودش سوار دستگاهی به نام رمانتیک کرد.همون که اسبا با ارامش می چرخن و بالا پایین می رن. خدایی خیلی رمانتیکم بود.البته دید بنیتا جون با...
20 بهمن 1393

باز از تو می نوسم ای بهانه شیرین زندگیییییییی

پسر قشنگم هیچ حسی قشنگتر از این نیست که میام و برای شما می نویسم روز به روز شیرین تر می شییییییی شیطون و کنجکاوی.خیلی هم اجتماعی و مهربونی فدات شم.کارهای خیلی بانمکی می کنی عاشق ایفون و تلفن و موبایل و باند تلویزیون و ....هستی.انقدر که با این وسایل سر و کار داری با اسباب بازی نه از اسباب بازی هات کامیونت و خونه سازیت و دوست داری.یه قلاب ماهیگیری با ماهی های رنگی که داشت برای شما خریدیم که در 1چشم به هم زدن قلاب رو داغونش کردی خلاصه که الان دیگه همه اعضای بدنت رو می شناسی و هر وسیله ای رو هم که بگیم برو بیار اقا شهراد می ری میاری پسرم منظورت رو کامل می رسونی.البته بیشتر با اشاره  اونم خیلی با مزه  .به جوجه می گی جیجه دد&nb...
30 دی 1393

یلدای 93

ما امسال شب یلدا شمال بودیم. خونه دریایییییییییی یکشنبه 4 صبح راه افتادیم.شما 6تو ماشین بیدار شدی.صندلیت رو هم جمع کرده بودیم.و همش تو بغلمون بودی.یعنی بغل مانلی.کلی شیطونی کردی تا خوابت برد.تو جاده کلی برف دیدیم و حسابی کییییییییییییییییییییییف کردیم ساعت 8ونیم رسیدیم.وسیله هارو بردیم داخل و بخاری ها رو روشن کردیم.با اینکه 4ماهی می شد نرفته بودیم.ولی همه چی خوب بود و زود گرم شد.خلاصه بگم و بریم سراغ عکس ها.....راستی  شهراد جونی رو بردیم اتلیه کلی عکس جدید گرفت.شب یلدا و کریسمس و.....هر وقت حاضر شد حتما می ذارمشون شب یلدای امسال دوست داشتم کیک هندوانه ای بگیرم اما تو شمال حتما باید از قبل سفارش می دادیم که ما هم متاسفانه نمی دونستیم و گ...
8 دی 1393